پارت 8 داستان«برج زهرمار و دختر بلا»

حر فی ندارم بزن رویه ادامه
حر فی ندارم بزن رویه ادامه
بفرما با اینکه کامل نکردین دارم میدم واقعا اگه نظر و پسند ندین نامردین.
بزن رویه ادامه
بفرما وای به حالتون اگه نظر و پسند ندین جانم در امد تا نوشتم یک ساعته دارم همین دو پارتو مینویسم.
بدو ادامه
سلام هی عجب این روزا دل رحم شدم.برو ادامه 2 پارتو با هم بخون فقط نظر و پسند نشود فراموش اخ ببخشید پارت 6 در پسته بعدی
بپرید ادامه
سلام بفرما بپر ادامه
بپر ادامه پارت 3 رو بخون
سلام
با اینکه یک نظر دیگه باید میدادین اما تخفیف دادم
خب این پارت هم اندازه ی قبلیه بیشتر نتونستم بنویسم.
بپر ادامه
سلام
امشب خبری از زندگی مرموذه من نیست.
بپر ایدامه پارته یکه داستان « برج زهرمار و دختر بلا» رو بخونید.
سلام داستان زندگی مرموذه من رو نمیخوام لفت بدم میخواستم مرینتو بکشم و...اما نظرم عوض شد زود تمومش میکنم و رمانی به نامه «برج زهرمار و دختر بلا»رو مینویسم که یک رمانه کپیه اسمه واقعیش این نیستا بعد از اتمام داستان اسمه واقعیه رمان و اسمه نویسنده ی واقعیش رو میگم و اینکه من فقط جلده یک رو خوندم برای همین تا جلد یک می نویسم باقی ماندشو از خودم مینویسم.
شخصیت ها:مرینت-ادرین-گابریل-الیا-نینو-لایلا-فیلیکس-جولیکا-لوکا
خب خب خب نترسید اینجا در حدی میتونم لو بدم که مرینت و ادرین هم از اوله داستان با هم ازدواج میکنن اما.......خب بماند هر وقت زندگی مرموذه من تمومید اینو مینویسم.
بایی