💔سفر به دیار عشق💔 پارت ۲۱۸
« هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …»
« هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …»
« شب خوابیدی تو تختت هی قلت میخوری…
بعد گوشیتو بر میداری مینویسی “خوابم نمیبره”
سیلاممم
سودا هستم 12 سالمه
نویسنده ی جدیدم
امیدوارم دوست های خوبی بشیم
« اگر خیلی مهربان شود ،
ورق می زند.
ولی اغلب،
آدم را مچاله می کند،
روزگار……..!»
«آرام می گیرم
حتی به همین “صبر کن درست می شود” ها …»
«من یاد گرفته ام
وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم
وقتی میشکنم
منتظرهیچ دستــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم»
«من یاد گرفته ام
وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم
وقتی میشکنم
منتظرهیچ دستــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم»
« اگر خیلی مهربان شود ،
ورق می زند.
ولی اغلب،
آدم را مچاله می کند،
روزگار……..!»
سلام...بچه ها من یک تصمیمی گرفتم روز های شنبه عشق سره غرور و لجبازی و دختر زجر دیده ی من رو میدم....چهارشنبه ها هم دختر زجر دیده ی من با من یک دخترم...تا پارت های این دو داستان امروز بای
«” درد ” را از هر طرفش بخوانی درد است
دریغ از “درمان” که عکسش ” نامرد ” است . . .»
« دلم اصرار دارد فریاد بزند!
اما من جلوی دهانش را میگیرم
وقتی میدانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد !
این روزها
من
خدای سکوت شده ام
خفقان گرفته ام !
تا آرامش اهالی دنیا خط خطی نشود»
-« چیزیم نیست كه …فقط گذشته ام درد می كند..حالم میسوزد..و آینده ام مرده است..چیزیم نیست كه..»
«دیگر کمتر اشـــک می ریزم…
دارم بُــــــــزرگ می شوم
یا سنـــــــگ …. !!!
خدا می داند!»