💔سفر به دیار عشق💔 پارت ۳۱۲
«غربت آن نیست که تنها باشی
فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب
در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل
در میان همه کس یکه و تنها باشی»
«غربت آن نیست که تنها باشی
فارغ از فتنه ی فردا باشی
غربت آن است که چون قطره ی آب
در به در ، در پی دریا باشی
غربت آن است که مثل من و دل
در میان همه کس یکه و تنها باشی»
رمان کپی نیست و خودم نوشتم
کپی رمان=حرام،دزدی
بزن ادامه
«کاش میشد هیچکس تنها نبود
کاش میشد دیدنت رویا نبود
گفته بودی باتو میمانم ولی
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای من نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دستهای تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود …»
«دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه خلق و آشنای غم توست
لطفی ست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست»
«دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟
من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم»
🎧━━━━━━●───────
⇆ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ↻
اااه
ببخشید دیشب ندادم ابجیم اومد
امروز صبحم خروسم و سگ های ولگرد خوردن خیلی صحنه ی وحشتناکی بود و منم حالم خوب نبود و نیست😭
این رمان کپی نیست خودم نوشتم
کپی این داستان=دزدی،حرام
بزن ادامه😢
«دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمیارزد
به می بفروش دلق ما کزین بهتر نمیارزد»
«بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست»
«حكايت موندن و رفتن نيست
حكايت قصه غريبي دليه كه نرفت و غريبه شد
از همه چيزش گذشت و همه ازش گذشتن
گفتن بري غم غربت مي گيرت
سادگي كردونرفت!
نرفت كه نكنه ترك بخوره
غافل از اينكه اينجا پر از سنگ برايش شكستن..»
«برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند،کسی رابه کسی نیست
آزادی وپرواز ازآن خاک به این خاک
جزرنج سفراز قفسی تاقفسی نیست
این قافله ازقافله سالارخراب است
اینجاخبر از پیش رو وبازپسی نیست
تاآئینه رفتم که بگیرم خبر ازخویش
دیدم که درآن آئینه هم جزتو کسی نیست
من درپی خویشم ، به تو بر میخورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم،خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام،جای تو خالیست
فرداکه می آیی به سراغم نفسی نیست
درعشق خوشامرگ که این بودن ناب است
وقتی همه ی بودن ماجز هوسی نیست»
«از یه جا به بعد تو میمونی
و چند تا عکس روبروت
تنها تر میشی همش تو فکر
اینی تقصیر کی بود
از یه جا به بعد
حالو هوای قلبت ابری تر میشه
داری عادت میکنی
هیشکی نیست پیشت
این و حرفا آخر یادگاری
میشه بمونه پیشت
که موندم با چشم تر حرفای
پشت سر نمیخواستن
که باشی مردم این شهر
هی گفتی نمیشه میخوای بری
که چی شه که بشم تنهاتر از قبل
هی دور تو گشتم دورم
زدی تو هر چند دیگه فایده ای نداره
هم دردی همدردی دستامو
ول کردی یکی میاد سرت میاره
از یه جا به بعد یه آدم
دیگه تو آینه روبروته
هی به خودت میای تنهایی
رخنه کرده تو تار و پودت
از یه جا به بعد میترسی
یکی بیاد دوست داشته باشه
بره تنهات بذاره عاشقت نباشه
اینو یادم دادی اینو یادت باشه»
"💕عشق پیروزت کند بر خویشتن💕
💕عشق آتش می زند در ما و من💕
💕عشق را دریاب و خود را واگذار💕
💕تا بیابی جان نو ، خورشید وار💕"
این رمان کپی نننیست خودم نوشتم
کپی این داستان=حرام،دزدی
مدنم زیاد اینا رو مگم ول بعضیا برام حرف در میارن
بزن ادامه😐👇
بۼۻ ڮڹ...ڲڕيۿ ڬڼ...ڋڨ ڮڼ...ٳمٲ بٳ آډماې بي اړزڜ دږڍ دڷ ڹڬڼ❥჻