میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

«کاش میشد هیچکس تنها نبود

 

کاش میشد دیدنت رویا نبود

 

گفته بودی باتو میمانم ولی

 

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

 

سالیان سال تنها مانده ام

 

شاید این رفتن سزای من نبود

 

من دعا کردم برای بازگشت

 

دستهای تو ولی بالا نبود

 

باز هم گفتی که فردا میرسی

 

کاش روز دیدنت فردا نبود …» 

«بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست

 

 

آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست

 

 

همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

 

 

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

 

 

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

 

 

بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست

 

 

بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است

 

 

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

 

 

باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق

 

 

و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست» 

«حكايت موندن و رفتن نيست

 

حكايت قصه غريبي دليه كه نرفت و غريبه شد

 

از همه چيزش گذشت و همه ازش گذشتن

 

گفتن بري غم غربت مي گيرت

 

سادگي كردونرفت!

 

نرفت كه نكنه ترك بخوره

 

غافل از اينكه اينجا پر از سنگ برايش شكستن..»

«برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

 

گویی همه خوابند،کسی رابه کسی نیست

 

آزادی وپرواز ازآن خاک به این خاک

 

جزرنج سفراز قفسی تاقفسی نیست

 

این قافله ازقافله سالارخراب است

 

اینجاخبر از پیش رو وبازپسی نیست

 

تاآئینه رفتم که بگیرم خبر ازخویش

 

دیدم که درآن آئینه هم جزتو کسی نیست

 

من درپی خویشم ، به تو بر میخورم اما

 

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

 

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

 

حیثیت این باغ منم،خار و خسی نیست

 

امروز که محتاج توام،جای تو خالیست

 

فرداکه می آیی به سراغم نفسی نیست

 

درعشق خوشامرگ که این بودن ناب است

 

وقتی همه ی بودن ماجز هوسی نیست» 

«از یه جا به بعد تو میمونی

 

 و چند تا عکس روبروت

 

تنها تر میشی همش تو فکر

 

 اینی تقصیر کی بود

 

از یه جا به بعد

 

 حالو هوای قلبت ابری تر میشه

 

داری عادت میکنی 

 

هیشکی نیست پیشت

 

این و حرفا آخر یادگاری 

 

میشه بمونه پیشت

 

که موندم با چشم تر حرفای

 

پشت سر نمیخواستن

 

 که باشی مردم این شهر

 

هی گفتی نمیشه میخوای بری 

 

که چی شه که بشم تنهاتر از قبل

 

هی دور تو گشتم دورم

 

 زدی تو هر چند دیگه فایده ای نداره

 

هم دردی همدردی دستامو

 

 ول کردی یکی میاد سرت میاره

 

از یه جا به بعد یه آدم 

 

دیگه تو آینه روبروته

 

هی به خودت میای تنهایی

 

 رخنه کرده تو تار و پودت

 

از یه جا به بعد میترسی 

 

یکی بیاد دوست داشته باشه

 

بره تنهات بذاره عاشقت نباشه 

 

اینو یادم دادی اینو یادت باشه»