میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

اینم از این

دیگه پررو نشید

اولشو اینجا بخونید

«پارت 34» ولی ته دلم آشوبه رز ای بابا بفهمن انکار می کنیم ... دستشو انداتخت روشونم چیه از وقتی که بادایت زندگی می کنی خیلی ترسو شدی ؟ سرمو تکان دادم نه ترسو نشدم ولی دایم.... سکوت کردم ...خلاصه خانومها فهمیدن چی پشتشونه .نیم ساعتی از کلاس نگذشته بود که ...بعله...احضار شدیم من و میلن و رز ...معلوم بود کسی مارودیده ورفته خودشیرینی ...هرسه به هم نگاه کردیم واز کلاس به قصد دفتر مدرسه زدیم بیرون . میلن :خاک برسرمون شد ...بی چاره شدیم لباشو گاز می گرفت وسرشو تکان می داد . رز: حالا صبرکنید ..شاید موضوع چیز دیگه ی باشه . باخنده زدمم توسرش خودتوگول می زنی اسکل ...هه هههه به دفتر رسیدیم منم کمی ترسیده بودم نه از اینا بلکه از آقاشیره ... بادر زدن وارد شدیم هرسه مون این سه تفنگدار صاف ایستادیم ...وای نگاشون کن داره دود از دماغوگوشاشون بیرون می زنه .بعداز کلی دادوبی داد قرار شد به والین زنگ بزنن که تشریفشونو بیارن ..آه از نهادم بلند شد ادرین ....بیچاره شدم رفت .باید کاری می کردم .با التماس گفتم: خانوم تور وخدا زنگ نزنید ...اصلا کی گفته کارمابوده ؟ رز و میلنم انکارکردن .ولی گوش این بشکه صد تنی بده کار نبود ...اول خونه سارا بعدمریم ...وای بعد من البته قبل اززنگ زدن به ادرین رز و میلنو بیرون کرد.صدای ادرین وشنیدم وای به روزم سرموتکان داد. تا جاییکه امکان داشت پوست لبمو کندم .خانوم مدیربعد از کلی خودشیرینی پیش ادرین به من گفت: تودیگه شوهر داری باید یه زندگی واداره کنی نه از ای کارابکنی ...شوهرت این همه زحمت کشیدتاتواینجادرس بخونی ...می دونی درهفته چندبارزنگ می زنه تاازوضع درسی واخلاق تو باخبر بشه اون دوست داره توپیشرفت کنی اون وقت تواینجوری جوابشومیدی روبه خانوم ناظم کردوگفت: خداشانس بده ... درسکوت تودلم هرچی فوش قشنگ بلدبودم تقدیمش کرد ....باخودم می گفتم پیش ادرینم انکار می گنم .از اتاق مدیربیرون آمدم .بادیدن دوستان شیطونم خندم گرفت هرسه باهم زدیم زیر خنده ...گفتم: بچه هایادتون باشه لوندید ها رز شونه ای بالا انداخت. مگه مغز آقاخره روخردیم گردن بگیریم .. بعداز مدتی مادر رز بعد میلن جون خونه شون نزدیک بودزودرسیدن ..هردوشون باتعهدی که نمی شه بهش اعتمادی کرد به کلاس برگشتن ...منم که از بس منتظر موندم پام دردگرفت بود سربه زیرداشتم باپاروزمین نقاشی می کشیدم ...قلبم ایستاد یا امام غریب .....آقامون آمد بایه کت وشلوارطوسی پی رهن خاکستری کراوات طوسی ...انگار آمده عروسی ...ولی من می دونم همیشه رسمی میره سرکار ...وای کاش خودمو پوشک کرده بودم ..اینقدرجدیبودوومحکم قدم برمی داشت که ..از ترس کپ کردم به من رسید ...آخ عاشق بوعطرشم ..بریده بریده سلام دادم س...سلام علیک سلام باز چه دسته گلی به آب دادی ها؟ سرمو پایین انداختم من نبودم اشتباه گرفتن. سرشوبه طرف پایین چندبار تکانم داد.مچ دستمو گرفت بادر زدن وارد شدیم اینقدر مچمو صفت گرفته بودکه دردم گرفت.ولی جرات کاری نداشتم ..خانوم مدیر بادیدن ادرین از جاش بلندشد ناظمم همینطور ادرین:سلام ببخشید دیرشد .مسیرطولانیه ..سلام خواهش میکنم بفرماییدبشینید هنوز مچ بدبختم اسیردستای گندش بود دست که نیست آچارفرانسس هردو نشستیم . ادرین:بفرماییدسراپاگوشم . خانوم مدیر نگاهی به دست منو ادرین کرد.وشروع به زرزدن کرد . هردونوشته روداددست ادرین ...ادرین بااخم خوندشون بعد زد زیرخند.. این چیه دیگه ؟ ناظم :دست گل همسرشماست.چسبونده پشت مامیدونیدبچه هاچقدربه ماخندیدن؟ادرین دستموول کرد باشدت سرشوبه طرف من چرخوند. آره مرینت...کارتوبود؟ به سختی آب گلومو قورت دادم نه کارمن نبود. مدیر :داری دروغ می گی یکی از بچه هاتورودیده . گفتم:منودوستام دروغ نگفتیم .. ادرین نگاه غضب ناکی به من کرد .که یعنی خفه شوسرموانداختم پایین... ادرین : مرینت به خاطرکاری که کردی معذرت خواهی کن . ازدست همشون خسته بودم شونموبالااندختم. من کاری نکردم که معذرت بخوام صدای ادرین بلندشد. مرینتتت....

بزنید بر ادامه

نام داستان: دختر زجر دیده من

You are the love of my heart, my whole heart becomes mine, slowly and slowly

تو عشق قلب من هستی ، تمام قلب من ، آهسته و آهسته من می شود

When I'm in a good mood with you, oh my restless heart

وقتی حالم با تو خوب است ، ای دل بی قرار من

Slowly and slowly, this heart is going for you, my lonely heart seems to be a very special love

آهسته و آهسته ، این قلب برای تو پیش می رود ، به نظر می رسد قلب تنها من یک عشق بسیار خاص است

It 's like in my sky, this is my crazy heart, only I can read your words in your eyes

مثل آسمان من است ، این قلب دیوانه من است ، فقط من می توانم کلمات تو را در چشمان تو بخوانم

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

My heart does not beat, my heart does not love you, my heart loves

قلب من نمی تپد ، قلب من شما را دوست ندارد ، قلب من دوست دارد

You are my fortune teller, so you do not hit mine, my love, my heart

تو فال من هستی ، بنابراین به من ، عشق من ، قلب من ضربه نمی زنی

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من

You become the love of my heart

تو شدی عشق قلب من