🖤 تلاش کن ᵎ ִֶָ 🖤 پارت 13
«چه فرقی میكند درسیرك باشی یا درخانه ؟!
خنده ات كه تلخ باشد دلت كه خون باشد توهم دلقلی…!»
«چه فرقی میكند درسیرك باشی یا درخانه ؟!
خنده ات كه تلخ باشد دلت كه خون باشد توهم دلقلی…!»
«من یاد گرفته ام
وقتی بغض می کنم
وقتی اشک می ریزم
وقتی میشکنم
منتظرهیچ دستــــــــــی نباشم
وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم
مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم»
غذاهارو اوردن...هیچی از گلوم پایین نمیرفت..من این و رو دوست ندارم...
کم کم شد وقت رفتن به سر خاک
بچه ها من یکم از گفتن سرخاک واسم خیلی عذاب اوره نمیتونم زیاد از اونجاش بگم چون فقط داد من و گریه های بقیه هس
***
از رفتن به سرخاک که تموم شده بود...برای اخرین بار به سنگ قبری زل میزنم که تا یک سال دیگ نمیتونم ببینمش
خاله سمیه ام گفت بریم خونه دختر دایی شون
یه چیزی و نگفتم...مادر همین زندایی زهرام میشه دختر دایی بابا ی مامانم...مامانم و خاله هام میگن دختر دایی
خلاصه رسیدیم اونجا...چقدر دلم واس اینجا تنگ شده بود
صدای خنده های زنداییم تو حیاط میپیچید
اروم اروم رفتم تو خونه یه جا نشستم
مادر زنداییم اشک میریخت و داد میزد
منم کم کم گریم گرفت ... مثل ابر بهار فقط گریه میکردم
عزیزجونم بلند شد روسری رنگی رو میخواست سر مادر زنداییم کنه...وقتی ما مجلس چهلم تموم میشه...لباس یا روسری رو رنگی رو میدیم جای لباسای مشکی
«گاهی وقتا لازمه یکی کنارت باشه… کاری نکنه… حرفی نزنه… فقط باشه!!… ایکاش بودی»
« گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است
باور کن بعضیا تنهاترت میکنند…»
«کاش بودنها را قدر بدانیم
به خـــــدا قسم نبودنها همین نزدیکیهاست …»
«دلتنگ که باشی، آدم دیگری میشوی
خشنتر.. عصبیتر… کلافه تر و تلخ تر
و جالبتر اینکه ، با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری
و دقیقا سر کسی خالی میکنی، که دلـتنگ اش هستی…»
«درد را با چه اندازه می گیرند ؟
درد دارم ؛ از اینــجا تا تـــــو !»
سلاممممممممممم آمدمممممممم
پارت اولللللل خانواده آگراستتتتتتت
های
خوفینننن
این پارت بسیییی زیفا😂
کپی نیست و خودم این رمان و نوشتم
کپی حرااااااام است و حرام
بدو ادام😂😂
کیفیت عکسم تو حلقم😂😂
ریچل نویسنده شدی گلم فعالیت یادت نره
سوال داشتی زیرپست ابدی تو نظرات بگو
فعلا لاوام❤
«این روزا برای تنها شدن کافیست صادق باشی»
«من به جرم با وفایی چنین تنها شدم چون ندارم همدمی بازیچه ی دلها شدم»
« ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره می کنم
ای ستاره ها اگر به من مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره می کنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خود پسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد؟
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او
ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاین چنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ستاره های خوب و پاک
من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا به من اگر به جز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم
ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر به دامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی به سوی این جهان گشاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی به سوی این جهان گشاده اید
رفته است و مهرش از دلم نمی رود
ای ستاره ها چه شد که او مرا نخواست؟
ای ستاره ها،ستاره ها،ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست؟»
چطور بی من شبا میگیره خوابت من کهـ تو نباشی اصلا خوب ندارم
« هستی این کارو نکن »
یهو رفتی تو کجا توی دلم مونده یه دنیا غم و غصه بذار من حرف بزنم
« وای هستی من و محمد جواد رفتیم پیتزا خوردیم خیلی خوش گذشت »
شب و روزم عکس تو زیر چشام کبودیهـ روی درو دیوار این خونه تا کی مشت بزنم
« دکتر گفت باید این قرصا رو تا ابد بخوری »
یه روزی یود فقط کار من اروم بودی حالا کهـ من نیستم بگو ببینم با اون خوبی؟!
« اون حالش کنار یکی دیگ خوشهـ هستی بیخیال عشقت »
تو همهـ غرپر و احساسم و بد کشتی بعد رفتنت رو دیوارا فقط جای مشتهـ
« د لعنتی چرا رفتی اخهـ چرا »
که زدم روی عکس دوتایی جاش مونده
« اون دیگ دوستت نداره بفهم »
بعد خنجر زدنت این دله من پر خون دوباره میشه سیگار عاشق و دود توی خونه
« بزرگترین خنجر و از رفیقم خوردم رفت در اوج تنهاییم مرا یاد نکرد »
این صدا خسته شبا برای تو میخونه گفتی تو نمیتونی اگ بری اون میتونه
« من تا ابد پیشت میمونم قول میدم »
اهنگ تموم شد متکام خیس خیس بود خسته شدم از زندگی کردن بدون اون من ک گفتم بی تو زنده نمیمانم شاید خدا یادش رفته است نرا بکشد 🙃💔
این بود قول هایی ک بهم دادیم 😞🖤
می ترسم از این کهـ بنفشه و الهام هم برن اونا هم تنهام بزارن خیلی میترسم خیلی چون اونا فقط هم درد منن فقط اونا رو تو دنیا میخوام 🙂🖤
محیا یه خنجر بزرگ بهم زد و رفت مثل بنفشه تو رمان سفر به دیار عشق کهـ به ترنم خیانت کرد رفیق منم اونجوری بود 💔😢
بیخیال همانطور ک شادی گذشت این روز هم چون میگذرد غمی نیست (:
میگن خدا همیشه با منه غم نکنه تو خدا باشی؟! هعی الان رفتنش واسم سواله؟
میتونم یعنی اگ برگشت باهاش باشم با عشقم؟! ):
دل نبند د لعنتی ادما رنگ عوض میکنند سر هیچ و پوچ میرن و راه و کج میکنن ((:
اه روزگار
نگاه کن با حسم چهـ کردی 🖤🙂💔
بزرگ شدم اما سخته سخته ک شبا بترسی که زنداییت مریضه و میترسی اونم تنهات بزاره
خبر بهم ندادن اخراش بهم خبر دادن زنده نمیمونه
دکتر لعنتی گفته کاری از دستش بر نمیاد 💔