میراکلس لیدی باگ

میراکلس لیدی باگ

اینجا یک وب استثنایی با افرادی فوق العاده استثنایی

عشق در یک نگاه

amily · 19:42 1399/11/03

خو میخوام اسمه داستانو بزارم عشق پردردسر چون داستان داره غمناک میشه خب تقصیره خودتون بود کم نظر و پسند دادین میخوام غمناکش کنم و تا زمانی که پوستره جدید  رو درست کنم پوستره داستان همون قبلیه عه خو بابای❤

سلام بعد از سه قرن پارته جدید داد.

راستی این پارت منحرفی بیده البته یک کوچولو


اخی دلم میسوزه داستانو کلا تغییرش میدم نه اونجوری که گفتم نه اونجوری که گذاشتم.برو ایدامه راستی  پوسترشم همونی که گفتم

رو میزارم.برو ایدامه

 

مطالعه بفرمایید

amily · 13:29 1399/10/09

اگه بچه ها 5پسند با 10 نظر تا قبل از اینکه پارت 10 داستان عشق در یک نگاه رو بزارم ندین کلا داستانش غمناک میشه پوسترشم عوض میشه.

اینا این پایینیه پوستر جدیدش میشه

باور کنین خودم درستش کردم بد در اومد اما بهتر از این نمی شد.

هواستون باشه یکی از چند مورده زیر رو زیر اون پستی که گفتم انجام بدین

تا اینجوری نشه:

اول:10 نظر و 5 پسند

دوم: 13 نظر و 0 پسند

سوم: 0 نظر و25 پسند

خدانگهدار همگی

خب قول داده بودم پس میزارم فقط یک نکته دوستان ما دی ماهه و امتحانا شروع میشه اگه کم مطلب گذاشتیم ناراحت نشین

نمی تونیم چون با افتخار باید بگم از این هفته امتحانام شروع میشه و من فقط اجتماعی و هدیه رو خوندم پس ناراحت نشین.

برید ادامه ی مطلب بخونید نظر و پسند فرامشتون نشه راستی اینیکه محدودیت نداره اما نمی دونم پارت 8 رو کی میزارم.برید ادامه

رمان عشق دریک نگاه

amily · 20:09 1399/10/01

سلام این داستان پارت 2 ای نداره اگه میخواین داشته باشه 2 نظر و 2 پسند ممنونم بخونید

از زبون شخصیت ااول(مرینت)

حالم بد بود انگار دارن روم اب یخ میریزن حال خوشی نداشتم نمی دونستم باید چی کار کنم

واقعا نمی دونستم باید پول بیمارستان رو جور میکردم اما از کجا؟ چجوری؟ با کدوم پول؟؟؟

من دختره یک نونوام حالا باید چی کار میکردم؟حیرون رفتم بیمارستان وقتی رفتم جایه

صندوق دار صندوقدار گفت:دخترم پولشو دادن با تعجب ماتم برد انگار یکی با چکش مثل

میخ به زمین کوبیده بودم رفتم سمته دره اتاق عمل یک دفعه خشکم زد همونجا وایستادم

از زبون شخصیت دوم(ادرین)

باورم نمی شد مادر و پدرم از جلو با دو نفره دیگه تصادف کرده بودن رفتم پیشه صنوقدار

پول هم اون خانواده ی دختره رو دادم چون می دونستم وضعشون خوب نیست و ماله

مامان و بابای خودمم دادم رفتم جلویه دره اتاق عمل نشستم سرمو گذاشتم لایه دستام

وقتی سرمو اوردم بیرون و اونو دیدمش یک دفعه ماتم برد.چند ثانیه بیش تر طول نکشید

که..........................

 

تمام

اگه میخواین ادامه داشته باشه و پوستر داشته باشه 2 نظر و 2 پسند احتیاجه.منتظره

نظراتتون هستم.

خدانگهدار همگی😍🤩😘