💔سفر به دیار عشق💔 پارت ۱۷۱
«اشکاتو پاک کن همسفر
گاهی باید بازی رو باخت
اما این و یادت باشه
دوباره میشه زندگی رو ساخت»
«اشکاتو پاک کن همسفر
گاهی باید بازی رو باخت
اما این و یادت باشه
دوباره میشه زندگی رو ساخت»
💔🖤
بغضم گرفته وقتشه ببارم
چه بی هوا هوای گریه دارم
باز کاغذام با تو خط خطی شد…
خدا این حس و حالو دوست ندارم
باز دور پنجره قفس کشیدم!
دوباره عطرتو نفس کشیدم
قلم تو دست من پر از سکوته
دوباره از ترانه دست کشیدم…
باز خاطرات تو همین حوالیه
حالم همینه و یه چند سالیه
جای تو خالیه…
جز تو تمام شهر میدونن حالمو!
مثل کبوترم
که سنگ آدما شکسته بالمواین قلب بی قرارو از تو دارم…
این حس انتظارو از تو دارم
اسمت هنوز دور گردنم هست
من این طناب دارو از تو دارم!
اسمت نوشته رو بخار شیشه
دلی که بی تو باشه دل نمیشه
من موندم و یه سایه توی خونه…
میترسم اونم حتی رفتنی شه!
💔🖤
💔🖤
💔🖤
من از این حس دلتنگی
کنارت سخت دلگیرم
می دونم بی تو و چشمات
، یه روزی این گوشه میمیرم
سکوتی روی لبهامه
یه روزی غصه من میشه
می بینی مثل این بارون
که میشینه رو دل شیشه
صدام کن تا که بسپارم
خودم رو توی آغوشت
قدم با قلب من بردار
بزارم سَر روی دوشت
بگیر دل خستگی هامو
، از احساسی که میدونی
یکبار آرامش من باش
به جای چتر بارونی
کجا یاد نگاهت رفت
که با عشق تو میخوابم
که حتی توی این رویا
واست بی تابِ بی تابم
میگم شاید نمی فهمی
چقد دلتنگ تو میشم
با تو خوشبختی بی مرزه
باید برگردی پیشم
بعضی حرفا رو نمیشه گفت باید خورد…ولی بعضی حرفا رو نه میشه گفت ،نه میشه خورد ..میمونه سردلت..میشه دلتنگی میشه بغض..میشه سکوت!!
💔🖤
💔🖤
💔🖤
💔🖤
💔🖤
💔🖤