p12زندگی راز آلود من+امیلی توجه😊❤
ادرینا
داشتم می خوردم جلوم همه چیز بود،از لواشک گرفته تا....کممبر(من:بلک دوم😂/ادرینا:ت باید نویسنده باشی/من:قربون ادم چیز فهم)
النا خدمتکارم اومد و گفت:پیامی دریافت کردیم مبنی بر اینکه شما پدر و برادرتون زنده هستند و در پاریس زندگی می کنند
ادرینا:خوب من چی کا...چی گفتی؟...وای خدا باورم نمیشه
النا:پدرتون گفتن وقتی ایمیل رو دریافت کردید باهاشون تماس بگیرید
خووووووب سلاممممممم خواب از کلم پریده بود😁اومدم پارت بدم دلیل دیگه ای هم داره😐😅دیگه ادامه نمیدم رومانو و از ادمینی در میام متاسفانه😔دلم براتون تنگ میشه اونم خیلللللللللللی زیاد😔💔ولی متاسفانه دیه نمی تونم بیام😔به امید دیدار دوباره😔💔ادامه رمان در ادامه مطلب😊❤